گفتوگو با جوان ایتالیایی که تحتتأثیر "شخصیت سیاسی حضرت زهرا(ع)" مسلمان شد
حسین مورالی، جوان ایتالیایی است که میگوید: بهنظر من شهادت حضرت زهرا(ع) نوعی شهادت سیاسی و اعتقادی و دفاع از حق امام زمان خود بود، نکته مهمی که موجب شد اسلام را بهعنوان دین خودم انتخاب کردم.، جوان تحصیلکرده ایتالیایی، هم خودش مسلمان شده است و هم وظیفه خود میداند که اسلام را ترویج و مردم دیگر را با دین حق آشنا کند. حسین مارکو مورالی متولد سال 1359 شمسی است و حالا حدود 20 سالی است که مؤسسه امام مهدی(عج) را در شهر رم، پایتخت ایتالیا، تأسیس کرده است تا محلی برای تجمع شیعیان باشد.
مارکو که نور اسلام در هیئتی در نزدیکی شهر رم بر قلبش تابیده است، آنقدر به اهلبیت علیهم السلام بهخصوص حضرت زهرا(ع) و امام حسین(ع) عشق میورزد که خود را آزادشده آن حضرت بهدلیل ارادت به آستان مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها میداند، اینطور است که نام «حسین» را برای خودش انتخاب کرده است تا یادش نرود بر سفره کریمانه اربابش نشسته است، اینگونه است که خود را مسلمان منتظری معرفی میکند که تا آخر عمر باید در مسیر ترویج اسلام فعالیت داشته باشد.
به گزارش واحد خبری کانون شیفتگان حضرت قائم (عج) ، با این جوان مسلمان ایتالیایی گفتوگویی انجام داده است تا با گوشهای از زندگی او آشنا شویم.
شما در کشور ایتالیا و در خانوادهای مسیحی به دنیا آمدید، درست است؟
بله. من در خانوادهای مسیحی و کاتولیکمذهب به دنیا آمدم، البته در خانواده ما مذهب نقش پررنگی نداشت و معمولاً بهعنوان یک آداب یا سنت مورد توجه بود، در واقع تقریباً تمام خانوادههای ایتالیایی اینگونهاند که مذهب را بهعنوان سنت قبول دارند و یا بهطور کلی با مذهب مخالفاند، به هر حال من آداب کاتولیک را در خانواده یاد گرفتم و بعد در مدرسه بیشتر با این مذهب آشنا شدم.
اسلام چه جایگاهی در جامعه شما داشت؟ در واقع میخواهیم بدانیم چطور با اسلام آشنا شدید؟
من به دو علت نسبت به اسلام تمایل پیدا کردم؛ یکی بهدلیل مسائل اخلاقی که بهنظرم اسلام نکات بسیار خوبی درباره اخلاق دارد و در واقع کاملترین نوع اخلاق در این دین بیان شده است و دیگری بهدلیل گرایشهای سیاسی اسلام.
منظورتان از گرایشهای سیاسی در اسلام چیست؟
میدانید که دین از سیاست جدا نیست، اما این در حالی است که همه مردم جهان بهغیر از متدینین هر دین و همچنین مسلمانان، دین را از سیاست جدا میپندارند، در واقع مردم بسیاری از کشورهای غربی دین را از سیاست جدا کردهاند تا هر کاری میخواهند انجام بدهند، به همین دلیل است که دین را بهعنوان آداب و سنت قبول دارند، نه آنچه باید بر اساس آن عمل کنند،
اما در اسلام اینطور نیست، نمونه بارز آن را میتوانیم در ماجرای شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ببینیم. بعد از رحلت نبی مکرم اسلام صلّی الله علیه و آله، باید حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام به خلافت میرسیدند، اما وقتی حق ایشان غصب شد، همسر ایشان که دختر پیامبر بوده مقابل سیاست زور ساکت ننشست. ایشان بهعنوان یک زن مسلمان وارد عرصه سیاست شدند و سخنرانی کردند تا از حق دفاع کنند، حتی بهنظر من شهادت ایشان نوعی شهادت سیاسی و اعتقادی بود، چون برای دفاع از حق امام زمان خود به شهادت رسیدند، این نکته مهمی است که برای من بسیار اهمیت دارد، آنقدر که اسلام را بهعنوان دین خودم انتخاب کردم و به این دین مشرّف شدم.
در دوران قبل از مسلمانشدن تا چهاندازه درباره این موضوعات تحقیق کرده بودید؟
تقریباً 15ساله بودم که نسبت به موضوعات سیاسی علاقهمند شدم، به همین دلیل شروع کردم به مطالعه کردن درباره فعالیتهای امپریالیستی و صهیونیستی، البته با اتفاقات و رویکردهای ضداخلاقی در کشور خودم مخالف بودم.
میدانستم که هم از نظر سیاسی و هم از نظر اخلاقی از دین جدا هستیم، به همین دلیل مدام بین کتابها و صفحههای اینترنتی بهدنبال چیزی میگشتم که به سؤالهای ذهنیام جواب بدهد، اما محیط کاتولیکی که در آن زندگی میکردم هیچ جوابی برای من نداشت،
به همین دلیل بود که احساس کردم فضای مدرن فقط پاسخهای منفعلانه دارد و در نتیجه بهسمت گروههایی رفتم که گرایشهای سنتیتری داشتند تا شاید آنها جوابی برای سؤالهایم داشته باشند. در همین مسیر بود که با مذهبها و سنتهای دیگری آشنا شدم و هر کدام را که مرور میکردم با خودم فکر میکردم آیا فضای سیاسی برحق و اخلاقمداری را دارند یا نه.
خودتان چهتعریفی از حق داشتید و حق را چه میدانستید؟
تعریف دقیقی نداشتم اما به هر حال نظرات ضد امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم داشتم، طبیعی هم بود، چون جبهه مقابل این عقاید، اسلام بود، پس من هم بهسمت اسلام متمایل شدم و کنجکاو بودم که اسلام چه موضعی در برابر سیاست و اخلاق دارد.
پس این، اولین باری بود که با اسلام مواجه شدید.
درست است؛ و این همزمان بود با وقتی که در مطالعات سیاسی و ضد امپریالیستی خودم با انقلاب اسلامی و امام خمینی(ره) آشنا شدم. برای من خیلی جالب بود که مردم ایران بهتنهایی در برابر چند قدرت استکباری مقاومت کنند و حتی این کارشان ریشه در اعتقادات دینی داشت.
این سؤال مدام ذهنم را درگیر کرده بود که مگر دین مردم ایران چیست و چه میگوید که این اندازه به آنها قدرت داده است؟ مگر چه یاد گرفتهاند که همه یکدست و بهپیروی از یک رهبر دینی بهنام امام خمینی علیه استکبار جهانی قیام کردهاند؟ حتی وقتی قیام میکنند، نمیگویند که "به ما کمک کنید یا گرسنه هستیم یا نیاز به پول داریم."، بلکه شعارشان هم دینی است و الله اکبر میگویند.
آن زمان نگاه مردم ایتالیا به اسلام و مردم ایران چگونه بود؟
ایتالیا هم مانند دیگر کشورهای غربی نگاه درستی به ایران و اسلام نداشت، هنوز هم در غرب بسیاری از مردم و حتی افراد تحصیلکرده گمان میکنند اسلام دین مردم عرب است و نظر مثبتی به آن ندارند، البته تبلیغات ضد اسلام به این نظر دامن زده است، در چنین فضایی در وهله اول که انقلاب ایران را شناختم با خودم فکر میکردم میشود "آزادیخواه باشیم اما دین دیگری غیر از اسلام داشته باشیم".
پس چه شد که به اسلام متمایل شدید؟
در حین مرور اتفاقات انقلاب اسلامی ایران بودم که با امام خمینی(ره) آشنا شدم و حرفهای ایشان را میشنیدم یا مطالعه میکردم، حتی کتابهایی از شهید مطهری و علامه طباطبایی هم تهیه کردم و با خواندن آنها متوجه شدم که اسلام دین منطبق بر فطرت انسان است، پس معنای آزادیخواهی، حقطلبی و انسانیت در اسلام تعریف میشود.
نمیتوان انسان کاملی شد اما مسلمان نبود، در این میان به مسجد اهلسنت هم که در شهر رم قرار داشت، رفتوآمد میکردم تا درباره اسلام بیشتر بدانم، اما هنوز بهطور کامل قانع نشده بودم که باید مسلمان باشم.
نقطه عطف زندگیتان که شما را به دین اسلام مشرف کرد، چه بود؟
در حین آشنایی با اسلام، با چند مسلمان هم آشنا شده بودم. یک روز یک برادر ایتالیایی که شیعه بود، به من پیشنهاد کرد در مراسم مذهبیشان شرکت کنم، البته این مراسم در شهر دیگری برگزار میشد. آنقدر به آشنایی با دین اسلام علاقهمند بودم که پیشنهاد او را قبول کردم. فاصلهای در حدود 400 تا 500 کیلومتر را طی کردیم تا از رم به آن شهر رسیدیم.
متوجه شدم که آن مراسم که «هیئت» نامیده میشد، در رابطه با امام حسین علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام است. روحانیای در آن مراسم سخنرانی کرد، بعد نماز خواندند و مراسم عزاداری هم بهزبان ایتالیایی برگزار شد، آنچه میگفتند عین حقطلبی بود.
میشنیدم که خانواده پیغمبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله انسانهای کاملی بودند که هم اخلاق را بهکمال داشتند و هم سیاست را بهدرستی درک میکردند، شیعیان هم آنها را الگو قرار داده بودند. چای هیئت را خوردم و وقتی از آن جلسه بیرون آمدم، احساس میکردم که در وجودم اتفاقاتی میافتاد، گویی حق را پیدا کرده بودم.
چهچیزی در آن مراسم درباره اسلام برای شما بهعنوان یک مسیحی جالب توجه آمد؟
یکی از مسائل، نحوه دفاع از حق بود که در زندگی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اتفاق افتاد، بعد از آن سخنران درباره رشادتها و آزادیخواهی امام حسین علیه السلام صحبت کرد. بهنظر من اوج رشادتها و شجاعت در درستکاری در صحنه کربلا اتفاق افتاد و من تا آن روز چنین مطلبی را نشنیده بودم، البته آن موقع خیلی جوان بودم و تقریباً 17 سال داشتم، اما درباره مذهب کاتولیک و مذهبهای دیگر تحقیقهای زیادی انجام داده بودم.
از طرف دیگر روحانی در آن مجلس یک نکته مهم گفت که ذهن من را باز کرد. او میگفت "اگر کسی به این مراسم از بیرون نگاه کند و نداند ما برای چه عزاداری میکنیم، شاید بگوید اینها خرافاتیاند که برای زنی که هزار سال قبل به شهادت رسیده است یا مردی که در صحرای کربلا شهید شده است، این طور عزاداری میکنند، اما اگر کسی چشم و گوش خودش را باز کند حتماً متوجه حضور امام حسین علیه السلام در این مراسم میشود".
من هم واقعاً چنین حضوری را احساس کردم، حس میکردم مردم برای کسی اشک میریختند و ابراز محبت میکردند که همان لحظه در آن مجلس حضور داشت. بهیاد دارم که از آن شب تا دو یا سه روز بعد در محلی ساکن شدم که چند مسلمان با من همخانه بودند. تمام آن شب و تا چند روز بعد مدام به آن مجلس فکر میکردم و از آن مسلمانها درباره دین آنها میپرسیدم. همه آن دو روز کنار آنها بودم و در مراسم عزاداریشان شرکت میکردم، فقط مثل آنها مسلمان نبودم، اما شاهد معنویت حاکم در جلسه بودم و حق را با همه وجودم احساس میکردم.
وقتی هم که به خانه برگشتم مدام در اندیشه آن مجلس بودم که در واقع هیئت بود. حدود 8 ماه درباره اسلام و مذهب شیعه مطالعه داشتم تا این که بعد از 8 ماه مسلمان شدم.
از همان ابتدا در بدو تشرف به اسلام، شیعه شدید؟
بله، این افتخار بزرگی برای من بود، البته در شهر رم که من در آنجا ساکن بودم، بیشتر مسلمانها اهلسنت بودند و حتی چند مسجد رم هم همگی مسجد اهلسنتاند، شیعیان در رم نه مسجد داشتند و نه حسینیه، در واقع تنها راه ارتباط با شیعیان، سفارت ایران در رم بود. در آن زمان مسجد اهلسنت هم میرفتم، اما مذهب شیعه انتخاب من بود،
چون با امام علی علیه السلام آشنا شده بودم، احساس میکردم که تشیع اعتقادات کاملتر و منطقیتری دارند و به همین علت تصمیم گرفتم مسلمان و شیعه شوم. از همان روز هم نام «حسین» را برای خودم انتخاب کردم چون ارادت بسیاری به امام حسین علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام دارم و حتی در مجلس آن بزرگان تحول درونیام شروع شد.